در گفتار

مجتبي نايمي
mj_mian@yahoo.com

در گفتار


مجتبي نايمي


آقاي ماركوف نيكوف براي تمام بعدازظهر از دكتر روانكاو وقت گرفته بود. دوست نداشت در اوج احساسات تنگي وقت بيازاردش. به آسوده خاطري نياز داشت, زياد. و حاضربود براي آن بهاي زيادتري نيز بپردازد. ونيز امتداد بود كه در نزدش ارزش كمتري نداشت, چه آن را پايه و اساس عملش مي دانست.
حالا ديگر وقتش شده بود, وارد اتاق شد. همان بود, همان تصور هميشگي اش از همچون جايي, با همان فضا, با همان اختصاصات و اجزا كه گفتنش چيزي را عوض نمي كند, نه براي او و نه براي ما.
روي صندلي نشسته بود, زودتر و راحتتر از آنچه فكرش را مي كرد.
حالا ديگر بايستي شروع مي كرد.
- ((بگو, بگو, بايد بگويي, بايد بگويي.))
اشباحي دور بودند.
اما براستي كه بايد مي گفت. و اين جزئي جدايي ناپذير از ذات اين لحظات بود, و او را راه گريزي نبود.
- ((اي كاش كه بود.))
و نيرويي براي اجبارش در كار بود, نيرويي كه حتي پندارش نيز به منشاءاش راه نمي يافت. نه از آنِ دكتري بود كه نمي فهميد چرا به چشم نمي آيد, و مسلماً نه از آنِ خودش, و نه حتي از جانب آن اشباح فرومايه و بيچاره اي كه اگر مي خواستند نيز نمي توانستند.

هيچ كس نفهميد كه آقاي ماركوف نيكوف چيزي گفت يا نه, كسي نيز نمي داند كه او كي از اتاق بيرون آمد يا حتي آمد يا كه نه؟ و دانستنش نيز اهميت زيادي ندارد.
آنچه اهميت دارد آنست كه:
سخني كه او گفته (مي توانسته بگويد) در فضاي ميان او , اوها, توها و من هاي ديگر تبديل مگردد به امري بنيادين, فرارونده و ايقانمند, همان امري كه گاه مجهول و موهومش مي خوانيم. و نيز مهم نيست كه براي آن دكتر اين امر باعث(يا نشانه) چه مي توانسته باشد. اما آنچه مسلم است, براي اشباح پيرامون – پيرامون او, دكتر, كاغذها, خطوط و كلمات – مايه ايست براي فرخي, چيزي است كه با بودن آن, مي توانند با آزادي بگردند و بدون دغدغه اي هيچ, رها از رنجهاي هر روزشان نظارمان كنند.


 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30029< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي